"بخور، مغزش را درآور، عشق بورز" این فیلم یک کمدی بسیار خنده دار، به شدت رمانتیک از یک سفر زامبی گونه است که پر شده است از قلب و مغز ...

فیلمی درام محصول سال 2017 که درباره یک دانش آموز دبیرستان که به علت خودکشی پدرش برای مراقبت از مادرش به خانه بازمیگردد و ....

داستان فیلم درمورد ظهور یک گروه راک، تحت مدیریت جیم مینول، سرپرست صنعت است. هنگامی که خواننده اصلی گروه، راشل و مادرش، بار ، توسط رعد و برق ناپدید و کشته می شوند، اوضاع بدی رخ میدهد. راشل به زندگی بازمیگردد، اما او از قبل متفاوت است. از طریق رگ هایش از رعد و برق استفاده می کند و از قدرت های الکتریکی عجیب و غریب جدید خود برای از بین بردن زندگی دیگران استفاده می کند و آن را به اجرای صحنه های الکتریکی تبدیل می کند…

 «فارستر» (کانري)، نويسنده اي که پس از بردن جايزه ي پوليتسر در چند دهه ي قبل ديگر کتابي ننوشته، و «جمال» (براون)، پسري شانزده ساله که اشتياقي نهفته براي نوشتن دارد، در دنياي خود زندگي مي کنند. «جمال» روزي از سر اتفاق با «فارستر» آشنا مي شود. اين دو، پس از آشنايي اوليه، يک ديگر را به نوشتن تشويق مي کنند و به رغم تفاوت سن و پايگاه طبقاتي شان، با هم رفيق مي شوند.